
صخره آفرودیت قبرس
شرح
صخره آفرودیت قبرس
صخره آفرودیت قبرس (Aphrodite’s rock) محل افسانه ی معروف، تولد الهه آفرودیت است که گفته میشود از امواج دریا متولد شده است. نا گفته نماند که این مکان یکی از جادویی ترین نقاط برای تماشای غروب خورشید است. دو سنگ بزرگ بیرون زده از دریا که یکی از زیباترین نقاط ساحلی قبرس را ایجاد می کند الهام بخش بسیاری از شاعران و نقاشان بوده است.
مشهورترین نقاشی تولد ونوس اثر بوتیچلی ایتالیایی است. یکی از جاذبه های اصلی قبرس سنگ آفرودیت است که هر ساله زوجهای زیادی از این مکان دیدن می کنند. سفر زوجها به این مکان اتفاقی نیست چرا که در اساطیر یونان این صخره مکانی برایآفرودیت یا همان الهه عشق و زیبایی بوده است. مردم محلی به این قضیه افتخار می کنند که چهره الهه عشق از فاصله بسیار دور در میان این سنگها مشخص است.
افسانه صخره آفرودیت قبرس
آفرودیت یا آفرودیته (به یونانی : Αφροδίτη)، در اسطوره های یونان فرزند پادشاه خدایان زئوس و حوری دریایی دیونه، الهه عشق، زیبایی و شور جنسی است. در اساطیر رومی با ونوس قابل قیاس است و کوپیدو پیامرسان عشق بود. او بجز زیباییاش صفت مشخصهای ندارد، اما پیوند او با باروری طبیعت ممکن است با گلها یا ساقههای پیچیدهٔ گیاهان نشان داده شود. نمادهای او دلفین ، مورد، گل رز، گوش ماهی ، فاخته، گنجشک، آینه، قو و کمربند هستند.
بر طبق روایات هزیود، آفرودیت هنگامی به دنیا آمد که اورانوس پدر تمام خدایان توسط پسرش کرونوس اخته گشت. کرونوس اندام تناسلی اورانوس را بریده و به اقیانوس انداخت که سبب ایجاد کف و حبابهایی در اقیانوس گشت. در اینجا بود که آفروس (به معنی کف دریا) و دیته (به معنی خارج شده) به وجود آمد و آب دریا او را در حالی که سوار بر گوشماهی بود، به ساحل جزیره قبرس یا به کیثیرا برد. از قطرههای خون اورانوس نیز الهه های انتقام پدیدار شدند.
تفسیرآفرودیت از زبان ایلیاد
اما بر طبق ایلیاد، اثر حماسی شاعر نابینای یونانی هومر، آفرودیت دختر زئوس و حوری دریایی دیونه به حساب میآید. او بسیار زیبا و اعتقاد شدیدی به عشق داشت. آفرودیت یک زن جوان جذاب بود که لباسهای ظریف به تن میکرد و علاقه زیادی به انداختن جواهرات داشت. مژههایی فر شده داشت و همیشه لبخندی در چهره دوست داشتنی او دیده میشد و عاشق لبخند زدن بود. چشمانش همانند آسمان تابستان آبی، پوستی به سفیدی کف دریایی که از آن به دنیا آمده بود داشت و موهایی به رنگ طلایی همانند اشعه خورشید در هنگام غروب داشت. زمانی که از آب خارج شده و پا به خشکی میگذاشت، بعد از هر قدم او زیر جای پاهایش گلهایی میشکفتند و هنگامی که به جلسات خدایان دعوت میشد همه به او عشق ورزیده و او را تحسین میکردند.