
مسجد سهله | Al-Sahla Mosqu
شرح
مسجد سهله (مسجد سهیل، بنیظفر، عبدالقیس) یکی از مشهورترین مساجد اسلامی است که در قرن اول هجری توسط قبایل عرب در کوفه در سمت شمال غربی مسجد جامع کوفه به فاصله حدود دو کیلومتر ساختهشدهاست. مسجد سهله یکی از کهنترین مساجد منتسب به حجت بن الحسن، امام دوازدهم، شیعیان است.
مسجد سهله در شرق نجف یعنی در شهر کوفه قدیم قرار دارد، این مسجد در ۱۰ کیلومتری شمال شرقی مقبره علی بن ابیطالب با زاویه ۳۷ درجه و ۲ کیلومتری شمال غربی مسجد کوفه با زاویه ۵۳ درجه قرار دارد. در مجموعه روایات با تعابیر مختلفی از جایگاه معنوی و منزلت مسجد سهله یاد شدهاست. میتوان گفت از اخبار چنان معلوم میشود که بعد از مسجد اعظم کوفه مسجدی به فضیلت این مسجد وجود ندارد.
وجه تسمیه
مسجد سهله را قبیله بنی ظفر، طایفهای از انصار، ساختهاند. امام علی(ع)، مسجد بنی ظفر را همانند مسجد کوفه دانسته است. در علت نامگذاری این مسجد، گفته شده که سهیل، نام سازنده آن است، عبدالقیس، نام طایفهای است که این مسجد در منطقه سکونت آنها بنا شده و بنیظفر هم یکی از طایفههای قبیله عبدالقیس است. ابن الفقیه از حضرت علی(ع) روایت میکند که فرمودند: در کوفه چهار بقعه مقدس هست که چهار مسجد در آن ساخته شده است. به حضرت عرض شد: آن مساجد کدامند؟ حضرت فرمود: یکی از آنها مسجد ظفر یا همان مسجد سهله است.
داخل مسجد
در بخشهای مختلف صحن مسجد سهله محرابهایی ساخته شدهاست که به نام پیامبران و اهل بیت نامگذاری شدهاند و در اصطلاح آنها را مقام میخوانند. این مقامها عبارتند از:
مقام ابراهیم: این مقام در جهت شمال غربی و بین دیوار غربی و شمالی قرار دارد. در روایتی آمدهاست این مسجد، خانه ابراهیم بودهاست که از آنجا به سمت قوم «عمالقه» رفت.
مقام یونس: این مقام در جهت جنوب غربی بین دیوار جنوبی و غربی قرار دارد.
مقام ادریس: این مقام در بین دیوار شرقی و شمالی مسجد سهله قرار دارد. این مقام را مقام عیسی هم مینامند. این قسمت از مسجد به «بیتالخضر» هم معروف است.
مقام صالح: این مقام در سمت شرقی بین دیوار جنوبی و شرقی قرار دارد که به مقام صالحین، انبیاء و مرسلین معروف است.
مقام سجاد: این قسمت در میانه مسجد کمی مایل به سمت شرقی قرار دارد.
مقام جعفر صادق: این مقام درست در وسط مسجد سهله است. براساس روایات تاریخی، جعفر صادق مدتی در آنجا اقامت کرده و به عبادت و دعا مشغول بوده.
مقام حجت بن الحسن:این مقام هم در قسمت میانی مسجد، کمی مایل به سمت جنوب، در بین مقامهای سجاد و یونس قرار دارد.
امام صادق(عليه السلام) در مسجد سهله
اهميت مسجد سهله به قدري است که اهل بيت(عليهم السلام) براي رفع گرفتاري از شيعيان، به اين مسجد مي آمدند و دعا مي کردند. بشّار مُکاري نقل مي کند: «روزي براي ديدن امام صادق(عليه السلام) به منزلشان در کوفه رفتم، طبقي از خرما نزدش بود و از آن تناول مي کرد. به من فرمود: بشّار نزديک بيا و بخور. گفتم از موضوعي ناراحتم و نمي توانم چيزي بخورم. امام فرمود: به حقّ من، نزديک بيا و بخور. امر ايشان را اجابت کردم. هنگامي که شروع به خوردن نمودم، امام به من فرمود: موضوع را بگو. گفتم سربازان حکومتي را ديدم که زني را مي زدند و او را کشان کشان به طرف زندان مي بردند.
او با صداي بلند فريادرس و کمک مي خواست، ولي کسي به حرفش توجه نکرد. امام فرمود: چرا اين برخورد را با او کردند؟ گفتم از مردم شنيدم که او بر زمين افتاده و در هنگام افتادن گفته است: لعن الله ظالميکِ يا فاطمة. وقتي سخنم به اينجا رسيد، امام به شدّت گريست؛ به طوري که نتوانست خرما بخورد و به قدري گريه کرد که ريش مبارکش و روي سينه اش پر از اشک شد. سپس گفت: بشار! بلند شو با هم به مسجد سهله برويم و از خدا بخواهيم اين زن آزاد شود. هردو به طرف مسجد سهله حرکت کرديم، در آنجا هر کدام دو رکعت نماز خوانديم پس از نماز امام دستها را به سوي آسمان بلند کرد و دعاي مفصلي خواند و سپس به سجده رفت و پس از مدتي سر از سجده برداشت و فرمود: بلند شو، زن آزاد شد.»
امام زمان(عليه السلام) در مسجد سهله
زين العابدين سلماسي نقل مي کند: «روزي در مجلس درس آيت الله سيد محمد مهدي بحر العلوم حضور داشتم، محقّق کامل ميرزاي قمي که براي زيارت به عتبات عاليات سفر کرده بود، وارد مجلس سيد شد. پس از درس، همه رفتند ولي من همراه سه نفر ديگر که از خواص شاگردان سيد بودند، مانديم. ميرزاي قمي به بحر العلوم گفت: شما مقامات روحاني زيادي کسب کرده ايد، اگر ممکن است خاطره اي نقل کنيد.
در اين هنگام سيد فرمود: شب گذشته براي اداي نافله شب به مسجد کوفه رفتم، قصد داشتم سپيده دم به طرف نجف راهي شوم و اول وقت درس را شروع کنم، از مسجد بيرون آمدم، در دلم شوقي ايجاد شد که به مسجد سهله بروم، ولي اعتنايي نکردم; زيرا ترسيدم اول وقت به نجف نرسم ليکن شوقم زيادتر شد همچنان مردد بودم که ناگاه بادي وزيد و مرا به طرف مسجد سهله حرکت داد، پس از مدتي خود را مقابل مسجد سهله ديدم، وارد شدم، ديدم کسي در مسجد نيست و تنها آقايي مشغول عبادت است و با کلماتي با خدا مناجات مي کند که تا کنون از هيچ کس نشنيده بودم
حالم متغير و زانوهايم مرتعش شد، با قلبي منقلب و ديده اي گريان در گوشه اي از مسجد ايستادم و به صداي دلنشين مناجات گوش دادم. پس از مدتي که مناجاتش تمام شد، رو به من کرد و فرمود: مهدي! جلو بيا. ادب کرده، مقداري جلو رفتم، فرمود: جلوتر بيا. جلوتر رفتم؛ به طوري که دستم به دستش مي رسيد، آنگاه چيزي به من گفت. سيد به اينجا که رسيد، سکوت کرد…»